قطارها می گذرند
بر دو ریل باید و هست.
آسمان خاکستری ست
که مرگ قهوه اش را بر آن دم می زند
خاکسترها وا می پاشند تا مگر زندگان هوایی نفس کشند.
وچنین آسمان در رگ و پی شان نشت می کند.
نه آب در دست می ماند
نه خواب در ایوان چشم می خوابد
قطارها از ایستگاه می روند و مسافران
می رسند و
نمی رسند.
.........
شعر : اِمل دنقل
تصویر : رابرت هاوزر
از کتاب " تو مشغول مردن ات بودی "
پ.ن : تطبیق شعر و تصویر در این کتاب، حال و هوای آدم رو دگرگون می کنه...
حس و حال شعرها و عکس ها که به کنار...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر