۱۳۹۰ تیر ۲۴, جمعه

شاید شروع شود !

اصلا فکرش را هم نمی کنم که قرار است شروع کنم ! این روزها سخت سرم شلوغ است ! بله سرم ! آنقدر فکر می لولد توی این اسکال لامذهب که نمی گذارد قدم از قدم بردارم ! اما خب غروب جمعه است و دل گیری اش و عجیب نیست که آدم حتی برای تفرح روح و آسایش تن خود را از طبقه سوم  این اتاقی که الان پست آغازین در آن  نگاریده می شود رها کند !  قرار بود که سه سال پیش هر آنچه در سر می پروراندم یه جایی دسته بندی کنم و به روشی باد سر را خالی کنم ! نوشتن که همچون جدال شوالیه برگمن برای من شبیه مرگ سون سیل بود که باید هر از چند گاهی یک حرکت شطرنج منشانه میزدم تا دمی مرا رها کند ! فکر ثبت آثار! پیوسته همراه بود تا که درگیر این فیس بوک روزگار شدم و به قولی دل بسته شدیم و نداستیم که این شیطان است! نتوانستم مشغولیات ذهنی ام را به درستی در آنجا وارد کنم و البته باعث شد تا این لحظه که اگر غروب دل انگیز نبود نتوانم در این مکان حاضر باشم ! باری این چند وقت فرصت کردم و وبلاگ های بسیاری دیدم و یک دل سیر ایده های ناب از دل آنها بیرون کشیدم و به قول دوستان دست به یک سرقت ناب ادبی زدم ! البته همیشه گفته ام که تقلید اگر درست و هنرمندانه باشد جای تقدیر هم دارد .البته کار من اصلا شامل این موارد نمی شود و قصد هم ندارم بگویم که کارم نوعی اقتباس است! من فقط می خواهم کاری نکنم که دیگران کردند! درس گرفتن بله! یک سری اشکالات به دوستان وارد بود که امیدواریم ما مرتکب آن نشویم.
دراین مکان قصد دارم به نحوی که هم شما راضی باشید و هم من آرامش یابم خلاصه ای از آنچه که در سرم می گذرد را به صحنه بیاورم و از این راه دو طرف سودی را عاید شود .زور نوشت ! کتاب ، فیلم، موسیقی، بازی، کیف ،تاکسی، دانشگاه ،سرکوچه خواب، دوست ،هواپیما ،دشمن، راهرو ،جنگ ،دریا ،دیوانه، مرد، زشت ،زیبا، و هزار چیز دیگر که درسر نمی گنجد را می توانید در اینجا ببینید.امیدوارم اسیر وادی بازگشت و تکرار نشوم که سخت است آرزده کردن دل مردم !


فعلا زحمت را کم می کنم
اگر عمری باقی بود بازهم دیدار ! 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر